سخن هفته

 

 

 

هرکسی چون عزم جايی و سفری می کند او را انديشه معقول روی می نمايد که اگر آنجا روم مصلحتها و کارهای بسيار ميسر شود و احوال من نظام پذيرد و دوستان شاد شوند و بر دشمنان غالب گردم. او را پيشنهاد اين است و مقصود حق خود چيز ديگر، چندين تدبيرها کرد و پيشنهادها انديشيد يکی ميسر نشد

تدبير کند بنده و تقدير نداند

تدبير به تقدير خداوند نماند

و مثال اين چنين باشد که شخصی در خواب می بيند که به شهری غريب افتاده و در آنجا هيچ آشنايی ندارد، نه کسی او را می شناسد و نه او کس را، سرگردان می شود و حسرت می خورد که چرا به اين شهر امدم، ناگهان لب می خايد و چون بيدار می شود نه شهر می بيند و نه مردم، معلومش می شود که آن عضه و حسرت خوردن بی فايده بوده است، باز باری چو در خواب می رود خويشتن را اتفاقا در چنين شهری بيند و دوباره غم و غصه و حسرت خوردن آغاز کند و يادش نمی آيد که در بيداری از آن غم خوردن پشيمان شده بود. اکنون چنين است خلقان، صد هزار بار ديده اند که عزم و تدبير ايشان باطل شد و هيچ کاری بر مراد پيش نرفت الا حق تعالی نيسانی بر ايشان می گمارد، آن جمله فراموش می کنند و تابع انديشه و اختيار خود می گردند

ان الله يحول بين المرء و قلبه

مولانا  - فيه ما فيه

 

 

صفحه اصلی

 

 

 

هفته قبل